گروه مشاوران کسب و کار کارفرمانیوز
کارفرمانیوز
شعرهاي شاپور احمدي
**انجمن مجله اتاقک**
مجتبی علیمی- تـــرانه
چرند و پرند
کافه ترانه
زنانه نويسي
کتاب کتیبه
ارسال ایمیل به مجله
علی قزل سوفلو
عضویت انجمن
شعرخانه
دانلود موزیک
فرح منصوری - ترانه سُرا
احمد شاملو
زندگینامه ها
ثبت دامنه
صفحات دیگر مجله
تبادل
لینک هوشمند
سایتهای دارای موضوع مرتبط با مجله برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
مجله الکترونیکی اتاقک
و آدرس
otaghack-site.tk
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
یاد و نام سلمان هراتی را در نهم آبان ماه گرامی می داریم
پیشتر
آن سالها که کورش مرده بود
و ما خواب هفت پادشاه را میدیدیم
آن سالها
که خیابان پر از گلهای کاغذی بود
و چرخ مملکت با خون مردم میگشت
اعصاب پدرم را در آسیاب خرد کردند
و مادرم را آموختند همیشه رخت بشوید
و خواهران مرا
که پر از سادگی بودند
و دستشان
همیشه بوی گل گاوزبان میداد
به بوی ناخوش ریکا آلودند
و ما را
و سادگی ما را
از مزرعه به چهارراههای ولگردی کشاندند
ما کشتزار را
که در هجوم ملخهای مسموم میمرد
رها کردیم
و گوسفندان را
در تنهایی پر از گرگ بیابان.
آمدیم
و در غبار آهن و دود گم شدیم
امروز اما
برادرم هنوز عاشق فوتبال است
و برایش مسئلهای نیست
که روزنامهها چه مینویسند
او اصلابه باغ آگاهی نمیآید
و در حالی که شعرهای خیام را میخواند
معتقد است
عصیان کامو کاملتر بوده است
او به صدای خروس اعتقاد ندارد
و شبهای پر از فانوس را به باد سپرده است
و یادش رفته است
که گندمها کی سنبله میبندند
و کندوهای عسل را
با کنسروهای یکویک عوض کرده است
او حیاط خانهٔ ما را
مثل استادیومهای ورزشی تزیین میکند
و ادکلن «بروت» را
بر عطر گل یاس وحشی ترجیح میدهد
و به جای آب زلال چشمه
دوست دارد کوکاکولا بنوشد
او معتقد است
نباید در سیاست دخالت کرد
ولی دنبال سس مایونز
به چندین رستوران سر میزند
و اصلا باور ندارد
وقت گرانبهاتر از ساندویچ است
و قلبش مثل بورس سیمی زمخت است
و عاطفهاش را
با آهنگهای مبتذل کوچه بازاری
دزدیدند در سالهای پیش
برادرم هیچوقت در هوای بارانی قدم نمیزند
و برایش مهم نیست
که آفتاب باشد یا نه
او هیچوقت گریه نمیکند
برادرم میترسد
روبروی آینه بنشیند
او در چهارراههای ولگردی پرسه میزند
او سرگردان است
دیروز در خیابان زنی را دیدم
که مثل مردها میخندید
و بستنی میخورد
و با سوئیچ ماشینش بازی میکرد
من از آنهمه بیحیایی
غمگین شدم
اما برادرم گفت
متشکرم چه مملکت متمدنی داریم
من به یاد مادرم افتادم
که هیچگاه بیچادر به خیابان نیامد
مادرم پر از حیا و نجابت است
و مثل روستا ساده
برادرم از تاریخ فقط
وراجیهای تقیزاده را
یک نثر سلیس ادبی میداند
و خواهرم دیگر
برای
چیدن گل حوصلهای ندارد
و شیفتگیهای ظریف گلدوزی از یادش رفته است
و زندگیاش پر از دکمههای الکتریکی است
و دکمههای نجات دهنده
دکمههایی که تلاش شکوهمند خواهرم را ربودند
او کسل شده
و از زور کسالت به خیابان پناه آورد
و روی نیمکتهای پارک نشست
خواهرم
تمام زندگی پر از تحول خود را
به حجم استراحتبخش ماشین
تحویل داده است
او اصطلاح مرسی را قشنگ تلفظ میکند
و شخصیتش را
با آخرین مدلهای مجلهٔ بوردا
اندازه میگیرد
پدرم دیگر به آسیاب نمیرود
و مادرم دیگر رمق رختشویی ندارد
و جای آنهمه را
اینهمه ماشین گرفته است
و سهم پدرم از تمام تمدن
تراکتوری است
که پدرم با آن زمین را میشکافد
و عجیب خوشحال است
که خودش سوار ماشین است!
بیایید احساس خوشبختی بکنیم
وقتی از خیابان عبور میکنیم
بیایید بیغیرت باشیم
تا راحتتر تفریح کنیم
و فکر نکنیم
به لالهها
اینها
آسایش ما را مخدوش میکنند
نگاه کن
دریا چقدر مناسب است
برای شنا کردن
بیا شنا بکنیم
هر چند شاعری آن دورها ما را مسخره خواهد کرد
سلمان هراتی
نظرات شما عزیزان: